تازه چه خبر؟ دو شنبه 4 بهمن 1389برچسب:, :: 14:40 :: نويسنده : سکوت
عجیب است ولی حقیقت دارد. اگر این را بفهمی، هیچوقت برای تغییر دیر نیست.
مرا بسپار به یادت به وقت بارش باران، اگر نگاهت به آن بالاست و در حال دعا هستی، خدا آن جاست، دعایم کن که من تنهاترین تنها نمانم. قصه ها را گفته ایم چیزی نمانده برای گفتن. کاش می شد اسرار دل را نگه داشت و نگفت، تا که روزی معشوق از دست نرود. می دانی که خاصیت عشق این است زمانی که دانستی و دانست این راز را، هر دو گریزان می شوید! نمیدانم چه رازیست...؟ فراموش نکن... شاید سالها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت از کنار هم بگذریم و... بگوییم: آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود!! ... من برای سالها مینویسم... سالها بعد که چشمانت عاشق میشوند... افسوس که قصه ی مادر بزرگ راست بود... همیشه یکی بود یکی نبود.
نظرات شما عزیزان:
|
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||
![]() |